Sunday, January 30, 2011

امسال هم قرار است 22 بهمن، برای سدعلی عروسی بگیریم؟

انتخاب یک روز برای تظاهرات و امید به پیروزی در یک روز خاص مثل 22 بهمن یا عاشورا، آفت همه حرکتهای ما بود.
از چند روز قبل از این مناسبتها تبلیغاتی شروع میشد که کار حاکمیت تمام است و چنین میکنیم و چنان میکنیم...
اگر از اول واقع بینانه با ماجرا روبرو میشدیم و بجای هدف یک روزه اهداف چند ماه را می دیدیم امروز شاید ایرانی بهتر از این داشتیم

الان هم دوباره موتور تبلیغات هیجان زده روشن شده، مواظب باشیم، به نظر تله است.
برای حاکمیت بد هم نمیشود اگر مردم در روز 22 بهمن شلوغ کنند، آنوقت بهانه کافی برای سرکوب بیشتر مردم و به رخ کشیدن توحش خود را بدست خواهد آورد.
و دوباره موج شدیدی از نا امیدی در بین نیروهای جنبش بوجود خواهد آمد.

Saturday, January 29, 2011

سوالی که ذهنمان را درگیر کرده وجوابش را هم نمیدانیم!

چرا وقتی خبر اعدام میشنوم نمیرم بیرون فریاد بزنم؟
میترسم؟
واقعا من ترسو هستم؟
یا منتظر بقیه هستم؟
شاید هم رهبر میخام؟
یا به انگیزه هام شک دارم؟
شاید هنوز درصدی امید به اصلاحات بدون خشونت دارم؟

برای اینکه چیزی در مملکت عوض بشه باید اول خودمون عوض بشیم.
انقلاب رو اول تو خودمون بوجود بیاریم.
و برای این انقلاب نیازی به رهبری و کامنت و الله اکبر و بادکنک سبز نیست.
فقط یک قرار 2 ساعته در یک جایی در این شهر خاکستری و پیاده روی و فکر به آینده و خواسته ها و موانع.
همین قدر که ببینم چند نفر دیگر هم آمده اند برای ایجاد حس همبستگی کافی است.

برای شروع با خودم قرار گذاشتم فردا برم یه جایی توی این شهر و برای دستگرمی فقط قدم بزنم .(حضرات همیشه مخالف حرص نخورید انرژی بیخود هم مصرف نکنید نگفتم تنهایی انقلاب میکنم قرار هم نیست با قدم زدن چیزی عوض بشه ولی خودم عوض میشم)
اگر شما هم هستید بیایید.
نیاز به شعار و نشانه هم نیست.
همین قدر که بیاییم و دل بکنیم از جای گرم فعلا برای اول کار کافیه.

آیا برای این کار نیاز به فرمان رهبری داریم؟

آیا کسی با من میاد؟

قرارمون کجا؟


بس کنید این نشد نشد نمیشه نمیشه رو!

نمیخام انگ ساندیس خوری بزنم میدونم همه خسته ایم.

هیچ کدوممون انتظار این همه جنایت رو پس از انتخابات نداشتیم.

به قول یه نفر: گویا در تخمین شدت وقاحت رژیم، دچار اشتباه محاسباتی شدیم.

ولی این چاره کار نیست! کشتی هنوز تموم نشده سوت پایان این کشتی دست خود ماست.

حریف ما قدره، ولی شکست ناپذیر نیست! حداقل اینو ما باید بفهمیم مایی که 25 و 28 و 30 خرداد رو ساختیم و دیدیم.

و به نقل قول موثق از خودشون نظام رو تا نزدیکی سقوط بردیم.

یه یاعلی ، یا زرتشت ، یا مسیح ، یا آزادی مونده تا آزادی.

بس کنید این نشد نشد نمیشه نمیشه رو!

نمیخام انگ ساندیس خوری بزنم میدونم همه خسته ایم.

هیچ کدوممون انتظار این همه جنایت رو پس از انتخابات نداشتیم.

به قول یه نفر: گویا در تخمین شدت وقاحت رژیم، دچار اشتباه محاسباتی شدیم.

ولی این چاره کار نیست! کشتی هنوز تموم نشده سوت پایان این کشتی دست خود ماست.

حریف ما قدره، ولی شکست ناپذیر نیست! حداقل اینو ما باید بفهمیم مایی که 25 و 28 و 30 خرداد رو ساختیم و دیدیم.

و به نقل قول موثق از خودشون نظام رو تا نزدیکی سقوط بردیم.

یه یاعلی ، یا زرتشت ، یا مسیح ، یا آزادی مونده تا آزادی.

Friday, January 28, 2011

اونهایی که ساز ناامیدی میزنید و تونس و مصر و یمن رو تو سر بچه های ایران میکوبید!

اولا که تونس هنوز به جایی نرسیده انقلابش! و این احتمال هم هست که بشه جمهوری اسلامی از نوع تونسی و 30 سال آینده تازه بشه مثل الان ما!

مصر هم که اول راهه! بعد از 25 سال تازه فهمیدن باید تکون خورد. ولی جنبش مردم ایران سالهاست جاریه ولی سال 88 به اوج رسید.

بعدشم مشخصه هیچ وقت نرفتی تو خیابون گاز فلفل و باتوم و مشت و لگد نوش جان کنی! کهریزک و اوین و انفرادی و شیشه نوشابه و اعدام رو هم که فکرشو نکن! و از اون قماش هستی که نشستی بقیه فدای تو بشن!

سوم اینکه نه تونس و نه مصر و نه هیچ جای دیگه نیروهای وحشی سپاه و بسیج و سرباز گمنام ولایت رو بصورت موازی با ارتش تربیت نکرده تا روز مبادا ولشون کنه مردمو تیکه پاره کنند.

چهارم اینکه کی گفته ما نتونستیم؟! انتظار داشتید حکومت تا بن دندان مسلح رو که به هیچ اصل انسانی و حتی به قوانین خودش هم پایبند نیست رو با چند ماه مقاومت از پا در بیاریم؟

و یادمون باشه جمهوری اسلامی متهم به دست داشتن در اکثریت ناآرامیهای منطقه و حتی دنیا است. ولی در مورد حکومت تونس و مصر اصلا اینطور نیست.

و ما با یک حکومت دیکتاتوری خاص طرفیم که برای بقای خودش از هر راه غیر انسانی دریغ ندارد. حتی نیروهای داخلی خودش رو هم به راحتی فدا میکنه.

و نکته آخر! حرکت مردم ایران، در نوع خودش بی نظیر بود و تحسین همه دنیا رو در پی داشت و سرلوحه تمامی این حرکتهای عدالت جویانه شد.

Friday, January 7, 2011

بیائیم بزرگتر از شهرام و مهران بیندیشیم.

آیا من و تو اینقدر ناتوان در اندیشه هستیم که شهرام برایمان رهبر شود و مهران بت؟

که یک مشاجره بی سر و ته، فشارخونمان را پائین و بالا ببرد! چرا دامنه خواسته های ما برتر، بزرگتر و گسترده تر از شهرام و مهران نباشد؟ آیا در خود به قدری کفایت و درک از دنیای خود نمیبینیم که خود بتوانیم حوادث اطرافمان را بررسی و تحلیل کنیم؟

یک برنامه ماهواره ای، تمام سهم و خواسته ما از مبارزات مدنی نیست، یک برنامه طنز را فقط در حد یک طنز بها دهیم. و بدانیم خودمان آنها را بزرگ کرده ایم.

بیائیم دیگر نگوئیم رهبر من آن کسی است که فلان کرد و بهمان گفت.
رهبر ما خرد جمعی ماست.

شهرام همایون اگر برایمان گرامی است، به همان اندازه هم قدرت انتقاد از او را داشته باشیم.
مهران مدیری اگر برای ما اسطوره طنز است، بتوانیم بدون هیچ تعصبی او را سرتاپا نقد کنیم.

و اگر روزی همه آنهایی که همراه اندیشه ما بودند، رفتند، ما استوار بر سرپیمانمان بمانیم، با آنها یا بی آنها.