Friday, December 31, 2010

جنبش سبز را چه کسی شایسته رهبری است؟

مطلبی که مینویسم یک شکایت نامه است علیه آنهایی که از ساز مخالف زدن سیر نمیشوند.

انتظار ما از رهبری جنبش چیست؟

با اینکه میرحسین موسوی و مهدی کروبی بارهای اعلام کرده اند که رهبر جنبش نیستند، ولی از نظر معنوی سخنگو و رهبر جنبش نو پای سبز به حساب می آیند.

نمایان ترین ویژگی این جنبش، جوان بودن آن است و شاید سختی های راه ناشی از همین خصوصیت است. اصولا جنبش های مدنی در طول سالها فعالیت در ذهن مردم شکل میگیرد و با گذر زمان افراد مختلف جامعه را در تمام رده های سنی جذب خود میکند ولی جنبش سبز به واسطه نو پایی، هنوز آنچنان که باید در افکار اقشار مختلف شکل نگرفته.

جنبش سبز دقیقا میداند چه نمی خواهد. ولی هنوز نمیداند که چه میخواهد! و این یکی دیگر از مشکلات پیش روی جنبش است. و علت بسیاری از مخالفتهای همین است.

در انقلاب 57، خمینی به عنوان رهبر معنوی جنبش در جایی دور از دسترس حکومت در آسایش کامل اطلاعیه صادر میکرد و جوانان جان خود را فدای این بیانیه ها میکردند. حال آنکه رهبری معنوی جنبش سبز را اگر موسوی بدانیم، باید بپذیریم که کار برای او بسیار دوشوار تر است! با اینکه در محاصره و در چنگ دژخیمان است ولی باز هم دست از انتقاد و صدور بیانیه بر نمیدارد. هم او و هم همسرش. آیا چه انتظار دیگری از دو نفر انسان داریم؟ این سوال را همه آنهایی که او را به دلایل نسنجیده متهم میکنند باید پرسید.

آیا اگر در شرایط فعلی، موسوی بیانیه ای صادر کند و مردم را رسما به حضور در خیابان دعوت کند، اولا پیروزی در پی خواهد داشت؟ دوما، آیا کسی هست که به ندای او لبیک بگوید؟ اینها سوالاتی است که باید از خود بپرسیم و بپذیریم که موسوی حتی اگر بر خلاف نظر ما هنوز به نوعی جمهوری مبتنی بر اسلام معتقد است، چیزی از شایستگی های او بین هوادارن مبارزات مدنی کم نمیکند.

تصور کنیم بعد از موسوی کسی با دیدن این همه پراکندگی در توقعات، خود را درگیر رهبری جنبش خواهد کرد؟ مگر شخصی در خارج از ایران و با شعار های آرمان گرایانه افراطی که مطمئنا نخواهد توانست کاری از پیش ببرد.

با احترام به همه کسانی که از موسوی و کروبی به دلایلی انتقاد دارند، به نظر من در حال حاظر بهترین گزینه شخص موسوی است. و اگر امروز با چوب چند دستگی و اختلافات، بر پیکره جنبش بزنیم، آنچه تا کنون به ثمر رسیده از بین خواهد رفت.

Saturday, December 18, 2010

داداش، آبجی! تورو خدا دست بردارید

توهین به عقاید و حذف شدن لینک شما شده تنها مشکل ذهنی تو؟
یعنی اگر کشورهای جهان اولی دنیا الان پیشرفته هستن به دلیل توهین عده ای به عقاید عده ای دیگست؟
لینک تو از صفحه بالاترین حذف شده اونوقت فراموش کردی که احمدی نژاد کودتا کرد و کشت و غارت کرد و یک سال و نیم هم گذشت.
بالاترین شده مدینه فاضله شماها؟ بالاترین عددی نیست بخدا! اگر هدف آزادی باشه و بالاترین و بالاترین ها وسیله، دیگه اینطور بچه گانه پا به زمین نمیکوبیم.
این که من بگم امام حسین فلان بود و امام حسن بهمان چه دردی رو از کشورم دوا کردم؟
عقیده چیزی نیست که با توهین عوض بشه عقیده اگر اشتباهه باید در یک جامعه آزاد و با فرهنگ سازی جابجا بشه نه در یک جامعه بسته در یک وبسایت کوچولویی که از بد روزگار شده تنها راه خبر رسانی و خبر خوانی.
و بالاترین کوچولو الان بهترین راهه برای ما و همین بالاترین بیننده هایی داره که در عقاید دینی لزوما مثل من و تو فکر نمی کنن ولی بر سر آزادی با من و تو هم فکر هستن
چرا هنوز نفهمیدیم که در دوران مبارزه اتحاد از عقاید ما مهم تره؟
اتحاد بر سر حداقل ها بر سر آزادی بر سر مبارزه با دیکتاتوری و دیکتاتور ها که از جدال بر سر عقاید بهترین بهره رو میبرن.

برای رفتن پای سخنرانی احمدی نژاد 50 لیتر بنزین هم کافی نیست ولی برای سفر به فضا یک لیتر بنزین هم نیاز نیست

امان از سادگی امان از فراموشی.
مشکل اینجاست که ما میگیم مخالفیم ولی هنوز پای دروغ پردازی های دولت و حکومت نشستیم.
اونقدر دلقک بازی های این میمون و نوکرهاش برامون مهم شده که حتی نشستیم تجزیه و تحلیل میکنیم!
یک نوکر مثل متکی میره یه چاکر دیگه میاد جاش. خوب تموم شد همه ذهنمون میشه متکی متکی متکی...
یا مشایی! جالب اینجاست که همه میدونیم دعوای زرگری راه انداختن ولی عین آدمهای ساده، باز گول میخوریم باز هم فریب...
این خود ما هستیم که بهشون میگیم برامون خوراک درست کنید ما گرسنه خوراکهای خبری شمائیم!
وقتی میبینن با یک جابجایی همه افکار منحرف میشه، خوب چرا نکنن؟
مگه اونا دیگه چی میخان؟
مشکل اینجاست که ما فکر بنزین هستیم فکر یارانه، و بعضی ها که واقعا متاسفم براشون، فکرشون فقط درگیر اینه که چرا نمیتونن دیگه به ادیان توهین کنن!
بالاترین رو کردن مسخره افکار خوشکلشون و تنها راه مبارزه رو در عقده گشایی از ادیان و عقاید میدونن.
اون سبزهایی که سال گذشته رفتن تو خیابون و کشته شدن، دغدغه فکریشون بنزین نبود رفت وآمد وزرا نبود توهین به ادیان نبود. گوجه و نون و پیاز نبود.
اونا برای آزادی و عدالت رفتن و واقعا هم رفتن!
دیگه نمیبینی اینجاها تو وبلاگها حرفی از آزادی بیان باشه حرفی از مبارزه تا پای جون حرفی از خون.
واقعا کجا هستن نداها و سهراب ها که ببینن من تو داریم بر سر توهین به عقاید توسر و کله هم میزنیم و اونا که دشمن قسم خورده من و تواند لبخند رضایت میزنن از اینهمه سادگی و فراموشی و کودکانه فکر کردن.
اونها برای رفتن به فضا میجنگیدن و برای این سفر نیازی هم به بنزین نداشتن ولی افسوس که من و تو شاید با 10 لیتر بنزین کم و زیاد دعای خیری هم به جان دولت نثار کنیم تا بریم پای سخنرانی ها و شوهاشون
همین.






Saturday, December 11, 2010

قصه طوطی و بازرگان، طبیعت و انسان، اسارت و آزادی

داستانی که اگر امروز بکار بگیریم یک قدم بزرگ به جلو خواهیم رفت.
امروز هوای پاک خودش را به مرگ زده، و بهانه کافی برای تظاهرات غیر سیاسی را به تمام معنا مهیا کرده.
تا بدون ترس از انگ سیاسی جمعیت بی کران خود را به رخ اقلیت بالانشین نشان دهیم
این شاید یک فرصت تاریخی است.
آیا ما هم مثل آن طوطی باهوش با طبیعت هم نوا خواهیم شد؟

Wednesday, December 1, 2010

آزادی که سرطان به ارمغان بیاورد آزادی سرتاپا بیمار است

بالاترین پر شده از آرزوی مرگ یک انسان بر اثر سرطان!
من سبزم ولی هیچ وقت دلم نمیخواد نا توانی خودم را برای پائین کشیدن یک دیکتاتور از صندلی پادشاهی، با آرزوی مرگ او بر اثر یک حادثه التیام بدم. یادمان نرفته که محمد رضا شاه هم بر اثر سرطان از دنیا رفت ولی آیا بعد از او دیکتاتوری هم دفن شد؟!
و یادمان باشد، آزادی که سرطان به ارمغان بیاورد آزادی سرتاپا بیمار است.
معتقدم ما سبز ها آنقدر قدرت در خودمان میبینیم که بدون نیاز به حوادث، بتوانیم تفکر دیکتاتوری را برای همیشه نابود کنیم.