Wednesday, June 8, 2011

انقلاب 57 انفجار نور بود که به دلیل نبود دلایل علمی، عملی نشد!

اما خیزش 88 ما انعکاس یک فریاد بود، صدایی که از ایران شروع شد و به کوههای یخ زده مصر و تونس و لیبی و سوریه برخورد کرد و با پهنای فرکانسی عظیم تر به ایران بازمیگردد.


22 خرداد 1390. دیکتاتور به پایان سلام کن!

دوباره ولایت، این والاترین هدیه خداوند و این ستون حکومت اسلامی در خطر است.

مدافعان ولایت! آماده! که دوباره سبزک ها بپا میخیزند.


دوباره ولایت، این والاترین هدیه خداوند و این ستون حکومت اسلامی در خطر است.


ولایتی که سپرش بمب اتم و دشمنش هاله و پدرش بیمارش هستند.


به هم زننده امنیتش نداها و سهرابهاو مادران عزادارو وبلاگ نویسان.


و مدافعان مظلومش، بشار اسد و هوگو چاوز و چین و روسیه هستند .


ولایتی که قیمتش نزد پاسدارانش یک ساندیس با کیک یا بدون کیک است.


و اشتیاق بدست آوردنش گاه به قیمت از دست دادن چشمانشان تمام میشود که در راه ولایت ساندیسی این ایثاری بی مقدار است!


آری همان سبزک هایی که جنازه شان را هم تشییع کردید و به خاک سپردید، دوباره از زیر خاکستر سر برمیآورند.


دوباره سبزک های مزدور آمریکا و اسرائیل! با سلاح های فوق پیشرفته قلم و شعار و سنگ در برابر ولایت مداران مظلوم که با دستهای خالی فوقش با چند شیشه نوشابه و باتوم و کلت کمری و شوک الکتریکی و کلمات رکیک و خلاصه ابزار فوق ولایی، این ولایت را با چنگ و دندان نگه داشته اند.

Tuesday, June 7, 2011

آهای! میشه مرد باشیم باز؟


میشه این بار مرد باشیم باز؟

میشه دوباره ندا بشیم و سهراب؟

میشه دوباره همه باشیم؟

میشه این بار تظاهراتمون سکوت نباشه؟

میشه رگ غیرتمون باز کلفت بشه؟

میشه یه کاری کنیم بچه هامون اسممون رو با افتخار بیارن؟

میشه این بار اون ایران و ایرانی که ازش دم میزنیم رو اول به خودمون و بعد به همه دنیا نشون بدیم؟

میشه تیتر اول خبر خبرگزاری ها رو بعد از 22 خرداد تبدیل کنیم به : ایران بپا خاست؟

میشه خودمون رو برای یک لحظه جای مادران فرزند از دست داده بزاریم؟
میشه این بار متمدنانه با سرکوبگران وحشی برخورد نکنیم ودر برابرشون مثل خودشون بشیم؟

میشه سرنوشتمون رو بدست بگیریم؟

میشه؟